پیشفرضهای گرافیست
در کنار تایپوگرافیهای پرتعداد عاشورایی، تعداد کمی پوستر وجود داشتند که به کمک المانهای بصری، داستان عاشورا را تعریف کرده بودند. علیرضا نظربیگی در پوستری دیگر، پری سفید را کشیده که از میانه به دو نیم شده و از قسمت پایینی پر، خون بیرون زده بود. رضا بختیاریفرد، عدد 10 را نوشته، صفر آن را قرمز و یک آن را سبز کرده بود.
امیر عبدالحسینی هم کلاهخودی را در پسزمینه قرمز کشیده و هلال ماه را در وسط قرار داده بود و مونا مهدیزاده، خانمی را با روبنده تصویر کرده بود که اطراف صورتش، نورانی است و گریه میکند.مخاطب با دیدن این تصاویر در قطع و اندازههای بزرگ، تحتتأثیر قرار میگیرد، بغض میکند و در یک کلام، پوسترها را جذاب مییابد اما همه آنها نقطه ضعف بزرگی دارند؛ قرآن هم این است که پوستر در نگارخانه به زمان و مکانی خاص محدود شده است.
پاشنه آشیل همه پوسترهای چهارمین سوگواره پوسترهای عاشورایی، تفکر ظاهراً درست هنرمندان است که آثار را با این پیشفرض خلق کردهاند که مخاطبان، همهچیز را درباره عاشورا میدانند و بنابراین، اشارتی برای حظ بصری بیننده کافی است!
اگرچه این پیشفرض کاملاً درست است و گرافیست، قسمت عمده راه را پشت سر گذاشته اما همین تفکر باعث شده که هیچ اثری، بیننده را میخکوب و زمزمه تشویق او را برانگیخته نکند! بیننده، سالهای متمادی، کلاهخودها، پرها، دستهای آهنی، گریهها، علمها و تمام عناصر دیگری را که فرهنگ عاشورا را شکل میدهند، دیده و حالا دیدن دوباره همه آنها در نگارخانههای خانه هنرمندان، لذت چندانی را نصیب او نمیکند.
تنها اثری که شاید از این قاعده مستثنی باشد و حرفی جهانی برای گفتن داشته باشد، پوستر محمدرضا دوستمحمدی است؛ خارهای درشت و خاکستری که همهجای تابلو پراکنده شدهاند، شقایقی که از پایین تابلو تا میانه اثر بالا آمده و برگهایی که در اثر برخورد با خارها پرپر شدهاند، مصیبت عظمایی را حکایت میکند که هر بینندهای را با هر مذهب و آیینی تکان میدهد؛ بهخصوص که جمله «هل من ناصر ینصرنی» را هم بهصورت عمودی کنار پوستر نوشته و به مخاطبانی که اثر را بیرون از نمایشگاه میبینند، کد موضوعی میدهد.
نکته مهم در این میان آن است که یکی از دلایل مهم غلبه تاپیوگرافی در طراحی پوسترها، دشواری موضوع است. آنچه دهم محرم هزار و 340 سال پیش رخ داد، یکی از دردناکترین و پیچیدهترین اتفاقات تاریخ بشری است و تاکنون هیچ وسیلهای جز انبوه کلمات نتوانسته حق مطلب را دربارهاش ادا کند. حتی بسیاری عقیده دارند مقاتل، داستانها، نمایشنامهها و حتی زیارتنامهها و خطبههای بزرگوارانی همچون حضرت زینب(س) هم نتوانسته آنچه را که بر سومین امام شیعیان، یاران و اهلبیتش گذشته، به تصویر بکشد؛ بنابراین طبیعی بهنظر میرسد که هنرمندان اکنون، با هر اندازه توان یا درجه علمی و هنری در این باره حرف زیادی برای گفتن نداشته باشند و تایپوگرافی را بهعنوان آخرین راه حل، برگزینند؛ اما با اینهمه نمیتوان نقش تأثیرگذار مطالعه تاریخ عاشورا و در کنار آن، بالابردن توان هنری و گرافیکی گرافیستها را نادیده گرفت؛ چه پیشکسوتانی چون ابراهیم حقیقی یا جوانانی همچون محمدرضا دوستمحمدی، فرم و معنا را بهخوبی کنار هم گرد آوردهاند.