دوران دبیرستان را می گذراندم و برای تعطیلات به اصفهان رفته بودم . چند روزی را خانه یکی از بستگان مهمان بودم.
در خانه این فامیل ما زیر زمینی بود که دیوارهای آن را قفسه های کتاب پوشانده بود و من هر روز صبح به زیرزمین می رفتم و غروب از آنجا خارج می شدم .
قفسه ها پر بود از کتاب های چاپ قدیم و مجلاتی که دیگر وجود نداشتند و سال ها از انتشار آنها می گذشت و من با آن سن و سال کم با حرص و ولع خاصی در میان این کتاب ها و مجلات خاک گرفته به دنبال آنچه دوست داشتم، می گشتم .
یک روز قفسه ای را باز کردم و حجمی از مجلات به سر و روی من ریخت و من سعی می کردم که از ریزش آنها جلوگیری کنم .
شروع کردم به جمع کردن آنها از روی زمین ، در هنگام جمع آوری نگاهی هم به مجلات ریخته شده می کردم .
اسم مجله ای «کتاب هفته» بود و قطع کوچکی داشت ،نگاهی به درون آن انداختم، اسم احمد شاملو برایم آشنایی داشت اما برای من که از کودکی مجذوب تصاویر می شدم حکایت روی جلد آن چیز دیگری بود امضای تصویر روی جلد مجله برای من غریب و نا آشنا بود و نمی توانستم به درستی آن را بخوانم . سراغ مجله بعدی رفتم باز هم تصویر دیگری از همان طراح ، و چه جذاب و سحر انگیز بود تصویرسازی های آن مجله .
از آن روز به بعد کار من این شده بود که در میان مجلات قدیمی بگردم و نشانی ازکارهای طراحی که مجذوب کارهایش شده بودم پیدا کنم .
«کیهان هفته»، «ایران آباد»، «کاوش»، «رودکی»، «گفتگو» و چندتایی دیگر مجلاتی بودند که باز همان فضای آشنا را در آنها پیدا کردم .
دیگر اسم وسبک و سیاق کارهایش را می دانستم ، او «مرتضی ممیز» بود و من هنر گرافیک و تصویرسازی را با نام و کارهای او شناختم .
سال ها گذشت و علاقه به کارهای او مرا هم به وادی طراحی گرافیک کشاند و برای من که در شهرستان زندگی می کردم و از جریان های هنری موجود در پایتخت بی خبر بودم تنها استاد و راهنمای من، کارهای او بود .
برای تصویرسازی هایم از کتاب «تصویر و تصور» کمک می گرفتم و برای طراحی جلد از مجموعه طرح جلدهایش، انگار چیزی در هنر گرافیک نبود که او آن را به نهایت نرسانده باشد .
درتصویرگری ،کارهای هرسالش با سال قبل از آن تفاوت های بسیار داشت . طراحی هایش محکم و در درونشانش طنزی شیرین نهفته بود. تاثیر گذاریش بر هنر تصویرگری و کاریکاتور ایران بدون انکار بود .
مرتضی ممیز هر جا که حضور داشت تاثیر خاص خود را می گذاشت و این روحیه خاص او را می توانستید در فیلم های مانند «آنکه عمل کرد و آنکه خیال بافت»، «یک نقطه سبز» و «سیاه پرنده» نیز دید.
چیزی که برای من همیشه در کارهایش ، حال می خواهد پوستر باشد یا جلد کتاب جذاب بود فضاهای متفاوتی بود که برای آن سفارش خلق می کرد ، به نوعی هر کدام از این آثار خلق شده هویت شخصی برای خودشان داشتند و به ندرت کاری شبیه کارهای قبلی از او مشاهده می کردید و آنچه باعث می شد که مخاطب بدون دیدن امضا او متوجه خلق اثر توسط ممیز شود ، استحکام و اقتدار در این آثار بود که از روحیات شخصی ایشان نشأت می گرفت.
در آثار او گزیده گویی و انتخاب درست و اصولی از فرم و رنگ حرف اول را می زد ، حتی از امضای شخصیش هم بعنوان یک المان تصویری در کامل شدن طراحی استفاده می کرد و این امضا بر اساس یونیفرم اثر در جاهای مختلفی از تصویر قرارمی گرفت.
مرتضی ممیز تا آخرین لحظه های عمر پربارش ، حتی آن زمان که با بیماریش مبارزه می کرد دست از خلق فضاهای جدید و تجربات نو بر نداشت.
امروز که 5 سال از درگذشت او می گذرد ، گرافیک ایران سیری نزولی را طی می کند و تولیدات عرصه گرافیک به پایین ترین سطح خود از لحاظ کیفیت رسیده و گرافیک از یک هنر کاربردی به هنری تزیینی تبدیل شده است.
اما من اعتقاد دارم با استفاده از میراثی که مرتضی ممیز طی نیم قرن فعالیت پربار و تاثیرگذارش برگرافیک ایران گذاشته است ، می توان این دوران رکود و فترت را گذراند ، باشد که همه طراحان گرافیک ، دانشجویان و علاقه مندان به این رشته با مطالعه و بررسی هرچه بیشتر آثار «پدرگرافیک ایران» به برداشتی واقعی و صحیح از هنرگرافیک دست پیدا کنند .