آن پرنده عاشق است / عاشق ستاره ماهیای / که مثل یک نگین نقرهای/ روی دست آب برق میزند / |
|
|
|
|
چشم هایش از سکوت / خط و خالش از غرور / قلب سرخ و وحشی اش / مثل شر و مثل شور |
|
|
|
|
سفره ی خداوند پهن است اما دور آن هنوز هم چقدر خلوت است |
|
|
|
|
ای آدمیان این امانت از آن شماست |
|
|
|
|
روی سنگفرش کهکشان. یک فرشته داشت می دوید. توی کوچه های آسمان |
|
|
|
|
هی نشست و نشست ساعت زندگی دیر شد |
|
|
|
|
از خدا یک کمی وقت خواست |
|
|
|
|
هیچکس واقعا اتاق دلم را تماشا نکرد |
|
|
|
|
ما همسایه ی شما بودیم و شما همسایه ی ما و همه مان همسایه ی خدا |
|
|
|
|